نشانی !!!
انتظار پشت ديوار دردهايم نشسته

انتظار پشت ديوار دردهايم نشسته
نمی دانی ...
هیچ کس نمی داند دوریت با من چه میکند !!!
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام...
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمیشود چشمهایم
از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم....
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،
نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی...
قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ،
زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !
به چشم من نگاه کن ببین چگونه اشک غم، روان شده از دیده ام برای من ز عشق بگو …
تو ای کسیکه دوستت دارم
تو ای کسیکه قلب من بخاطر تو می تپد
برای من بمان
برای من سرود آشتی بخوان
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد…
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج داری
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ
همیشه باید کسی باشد
همیشه....
همسر عزیزتر از جانم ساناز
دوست داشتن دل میخواهد نه دلیل، از ته دل دوستت دارم بدون هیچ دلیلی.
همسفر جاده عشق و زندگی ام بهترین صدای زندگی من، تپش قلب توست
دوستت دارم
من عشق را با تو تجربه کردم محبت را درقلب تو یافتم و امید
به زندگی را از تو آموختم عشق من تقدیم به تو که یادت در
فکرم و عشقت در قلبم و عطر تو درمیان لحظه لحظه های زندگی ام
ماندگار است
دوستت دارم همسر مهربانم که عاشقم کردی
به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
دست خودم نیست
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
اگر میبینی
چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه
های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم
نیست!
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.
دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی
چشم هایم را می بندم،
زمان را متوقف می کنم،
مسافت ها را از بین می برم،
و تو را تا ابـــــــد در آغوش می گیرم،
دلم برای آغوش گرفتنت تنگ است...!
قویترين زن جهان هم که باشي...
وقت هايي هست ...
که دستي بايد لمس ات کند...
تني ...
تنت را داغ کند...
و لبي...
طعم لبت را بچشد ...
مستقل ترين زن جهان هم که باشي...
وقت هايي هست...
که دلت پر ميزند براي کسي که برسد و بخواهد...
که آرام رانندگي کني ...
و شام ات را نخورده روي ميز نگذاري و بروي...
مسافرترين زن دنيا هم ...
دست خطي مي خواهد که بنويسد برايش...
" زود برگرد "...
طاقت دوري ات را ندارم...
هِي لَـعنَتــــــــــــــــي
مُوَجّــه نيست روزهــــاي نَبـــودَنــَـت
یک نصیحت: مواظب خودت باش!
یک خواهش: اصلاً عوض نشو!
یک آرزو: فراموشم نکن!
یک دروغ: تورو دوست ندارم!
یک حقیقت: دلم برات تنگ شده
اگه گفتی امروز چه روزیه ؟
بگو دیگه !
زیاد فکر نکن ! امروز همون روزیه که دلم برات تنگ شده !
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
به هرکس می گویم "تــــــــو"
به خودش میگیرد. . .
اما نمی داند که
هیچ کس برای من
"تـــــــو"
نمی شود. . . . !
من که جز آرامش چیزی را از تو نخواسته ام ، اما تو عادت کرده ای اشکم را در بیاوری ، عادت کرده ای به شکستن قلبم ، عادت کرده ای که عذاب دهی مرا و آزار دهی این دل عاشق مرا …
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را…
یادم باشد که روز و روزگار خوش است!
همه چیزروبه راه و بر وفق مراد است و خوب
تنها دل ما دل نیست…
به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدم
و ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی…
به بهانه دیدن ستاره ها ، هر شب را به عشق تو بیدارم ، شاید روزی همه بفهمند که تویی تک ستاره آسمان قلبم…
به بهانه ساحل ، غرق شدم درون دریا ، تا بیایم به سوی تویی که مرا بدجور دلتنگ خودت کرده ای
به این بهانه و آن بهانه ، تو شده ای تنها بهانه ی دلم !
اینگونه که دلم همیشه و همه جا بهانه ی تو را میگیرد !
روزهای تنهایی هایم میگذرد و هنوز تو را در کنارم نمیبینم ، هنوز باور ندارم که باید در حسرت این باشم که تو را همیشه در کنارم ببینم
روزهای سرد زندگی ام اینگونه میگذرد و دلتنگی است که به غمهایم اضافه میشود ، و این غصه هاست که به همه وجودم نقش تلخی را داده است
حالا چگونه باید این لحظه های دور از تو بودن را بگذرانم نمیدانم ، تنها میدانم که باید با حسرت و این دل بهانه گیر ، بی قراری های دلم را تحمل کنم
وقتی جز تو هر چه در زندگی ام است برایم هیچ ارزشی ندارد پس بدون تو چه سود دارد نفس کشیدنهایم؟ چه سود دارد این رفتن ها و آمدن هایم؟
چه سود دارد آن بهانه ها ، آن دریا و آن ستاره ها ، آن بی قراری ها و آن زجر تنهایی ها !
و حالا باید پی برد به گذشتن از سدها ، به تحمل سختی ها ، به بستن چشم بر روی آدمها
تا که چشم باز کنم و ببینم تنها چشمهای تو را ، تا به بهانه دیدن چشمهایت بمیرم همانجا!
نمی دونم ازکجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیم رو
نمی دونم چرا قسمت می کنم روزهای خوب زندگیم رو
چرا تو اول قصه همه دوستم می دارن
وسط قصه میشه سر به سر من می زارن
تا می خواد قصه تموم شه همه تنهام می زارن
می تونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم
می تونم مثل همه یه عشق بادی بسازم
تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه
تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه
می تونم بازی کنم با عشق و احساس کسی
می تونم درست کنم ترس دل و دلواپسی
می تونم دروغ بگم تا خودم و شیرین کنم
می تونم پشت دل ها قایم بشم، کمین کنم
ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونام
یه دروغگو می شم همیشه ورد زبونام
یه نفر پیداب شه بهم بگه چیکار کنم
با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم
من باید از چی بفهمم کی دوستم داره؟
اصلا توی دنیا عشق واقعی وجود داره؟!
گونه هایت را برای دست هایم می خواهم
پیشانی ات را برای لب هایم
خودت را برای زندگی ام
می بینی ؟
برای خودم هیچ نمی خواهم ؟!
در این زمانه ای که رسم عاشقی دلشکستن است ، در این دیاری که بی وفایی سهم
یک عاشق است ، در این هیاهو و التهاب مرا عاشق خودت بدان.
در مرام ما دل شکستن و بی وفایی نیست ، ما خود یک دلشکسته ایم و بیشتر از آنچه
که تصور میکنی بی وفایی دیده ایم.
در این لحظه رویایی ، عاشقانه می گویم که دوستت دارم تا بی بهانه با من بمانی.
در این سکوت عاشقانه تنها نگاه به چشمانت میکنم تا درون چشمانم قطره های اشک
را ببینی و بفهمی که من یک دلشکسته ام.
بیا و دستانت را به من بده ، خیلی خسته ام ، با محبتت این خستگی را از وجودم رها
کن.در کنارم قدم بزن ، و رویاهایم را با عشق دوباره زنده کن.
در این لحظه عاشقانه ، صادقانه می گویم که تا آخرین نفس ، همنفس تو هستم، مرا
باور کن ، به من دلخوشی نده ، از ته دل بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد.
اگر میخواهی روزی قلبم را بشکنی، اگر میخواهی با ما بی وفایی کنی ، برو که دیگر
حوصله به غم نشستن نداریم.
در این زندگی قلبم بازیچه ای بیش نبوده ، و به جز بی وفایی و خیانت چیزی را ندیده!
تو بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی گرفتار ما باش .
می مانم با تو برای همیشه ، می گویم از ته دل دوستت دارم تا ابد و برای همیشه ،
افتخار میکنم به تو و آن عشق پاکت و با صداقت از تو و آن عشق مقدست می نویسم.
در این زمانه ای که رسم عاشقی جدایی و نفرت است ، در این دنیایی که کسی قدر یک
قلب عاشق را نمی داند ، تو بیا و قدرم را بدان و اینک که مرا در آن قلب مهربانت اسیر
کردی به آن محبت برسان که تشنه یک ذره محبتم.
در این کویر خشک قلبم تو تنها گلی هستی که روییده ای مثل باران می شوم و بر روی
تو می بارم تا برای همیشه برایم بمانی.
در این لحظه عاشقانه ، صادقانه میگویم که دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور میکنی
عزیزم ، حالا تو نیز این لحظه عاشقانه را با گفتن این کلمه رویایی کن
اگر خداوند ؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا …
آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت !
آلیــس ڪجایے؟؟؟
بیـا ... اینجـا عَجیـبـ تَـریـטּ سَرزمـیـטּ בنُـیـاسـﭞ...
مِهـربانیـَﭞ را بـﮧ حِســاب احتـیـاجَـﭞ میـگــُذارنـב
عِشـقَـﭞ را پـاے سـاבگـیَـﭞ
و حـَرف هــاے صاבقـانـﮧ اﭞ را بــﮧ پـاے בیـوانگیَـﭞ!!!
بﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ رویات ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ ﻭ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ . . . ؟